همه قرائن و شواهد نشانگر یک دوره‌ای شدن ریاست جمهوری ترامپ و پیروزی جو بایدن است؛ اما فعلا دعوا میان دو طرف ادامه دارد و احتمالا کار به دیوان عالی کشیده ‌شود و چند هفته‌ای طول بکشد تا نتیجه نهایی اعلام شود. اما تا اینجای کار بنا را بر باخت ترامپ و پیروزی بایدن می‌گذاریم و به تحلیل نتایج انتخابات می‌پردازیم. 

صرف نظر از بحث‌ها پیرامون برنده و بازنده انتخابات، به سادگی نمی‌توان از کنار نتایج این انتخابات گذشت. این نتایج از آن جهت حائز اهمیت است که برآمدن فردی چون دونالد ترامپ در سال ٢٠١٦ با آن تفکر و گفتمان جنجالی تحولی عادی نبود و چهار سال گذشته هم در تاریخ آمریکا سال‌های معمولی نبودند.برآیند این وضعیت هم شکل‌گیری دو قطبی تاریخی و بی‌سابقه‌ در درون آمریکا بود که انتخابات ٢٠٢٠ را به بحث‌برانگیزترین و پرمناقشه‌ترین انتخابات تاریخ این کشور تبدیل کرد. تقلیل دادن دلیل این دو قطبی تنها به شخص ترامپ سخت اشتباه است؛ بلکه دو قطبی حول محور مکتب ترامپیسم و جبهه مخالف آن است. خود ترامپ خالق این مکتب نیست، بلکه محصول آن است که وی را در سال ٢٠١٦ بالا کشید و به قدرت رساند. 

از این جهت، نتایج آرای مردمی و نه الکترال انتخابات آمریکا خیلی حرف‌ها برای گفتن دارد و کیس مطالعاتی و سنجه‌ جامعه شناختی مهمی برای شناخت عمق تحولات اجتماعی و سیاسی درون جامعه آمریکاست که در چند دهه اخیر اتفاق افتاده و در سال‌های اخیر به این شکل ظهور و بروز پیدا کرده است. 

تا لحظه کتابت این نوشتار جو بایدن حدود ٧٤ میلیون رای مردمی دارد و ترامپ هم حدود ٧٠ میلیون. نامزد دموکرات‌ها تنها ٤ میلیون رای بیشتر از ترامپ دارد. در دوره پیش هم ترامپ حدود ٣ میلیون رای مردمی از کلینتون عقب بود ولی بر اساس آرای کالج الکترال رئیس جمهور شد. اینجا هم با توجه به پیروزی شکننده بایدن در چند ایالت‌ تعیین کننده "میدان نبرد" با صرفا چند هزار رای، اگر ترامپ در مجموع یک میلیون رای مردمی بیشتر داشت، به احتمال زیاد همان سناریوی ٢٠١٦ تکرار می‌شد و دوباره رئیس جمهور بود. 

مقایسه آرای اکتسابی ترامپ در این دوره با آرای مردمی وی در سال ٢٠١٦ نشان می‌دهد که وی حدود ٧ میلیون رای بیشتر به دست آورده است. این افزایش آرا به چند دلیل شگفت‌آور است. نخست این که در وضعیتی به دست آمده است که کرونا آمریکا را با بحران بهداشتی و اقتصادی بزرگ و بی‌سابقه در چند دهه اخیر مواجه کرده است. بیش از ٢٣٠ هزار نفر فوت کرده و نرخ بیکاری به سطح خیلی بالایی رسیده و میلیون‌ها نفر کار خود را از دست داده‌اند و تقریبا می‌توان گفت که کرونا کارنامه اقتصادی چشمگیر ترامپ در طول چهار سال گذشته را کان لم یکن کرد. همین یک عامل به تنهایی کافی بود تا شکستی تاریخی برای رئیس جمهور آمریکا رقم بزند و رویکرد جنجال برانگیز وی هم در مواجهه با کرونا می‌توانست این شکست را تاریخی‌تر کند. 

دوم این که ترامپ در حالی آرای خود را افزایش داد که دموکرات‌ها با همه توان خود به میدان آمده و نهایت پتانسیل و توان اجتماعی خود را به نمایش گذاشتند. تا به حال چنین اتحادی میان نیروهای چپ، لیبرال دموکرات‌ها و سوسیال دموکرات‌ها و غیره مسبوق به سابقه نبوده است. 

سوم این که این انتخابات زیر سایه سنگین‌ نظرسنجی‌ها و حملات سهمگین رسانه‌ای علیه ترامپ برگزار شد. نتایج بیشتر این نظرسنجی‌ها بر پیروزی بایدن با فاصله ٧ و ٨درصدی تاکید داشت و همین خود کافی بود تا طرفداران ترامپ را نومید و از رفتن به پای صندوق رای منصرف کند. اگر حداکثر حاشیه خطا را هم برای نتایج نظرسنجی‌ها در نظر بگیریم، باز ناکارآمدی آن‌ها در این دوره مشهود است. 

حال در سایه چنین عواملی، آرای مردمی متفاوت‌ترین رئیس جمهور تاریخ آمریکا با آن ادبیات و گفتمان ناسیونالیستی افراطی و نژادپرستانه نسبت به قبل نه تنها کاهش نیافته است، بلکه افزایش ٧میلیونی هم داشته است که این افزایش بیشتر مربوط به اقبال فزاینده سفیدپوستان طبقه کارگر است. در مجموع، دو فاکتور باعث شد که با وجود سه عامل پیشگفته، اقبال به ترامپ نسبت به قبل افزایش یابد: نخست کارنامه اقتصادی موفق ترامپ در سال‌های گذشته و دیگری رشد ناسیونالیسم افراطی و نژادی. 

از این رو، باید گفت که ترامپیسم برنده و این تنها شخص ترامپ است که به دلایل غیر مرتبط با تفکرش باخته است. این باخت هم معطوف به نوع مواجهه وی با ویروس کروناست. درواقع اگر ترامپ اندکی در سیاست رسانه‌ای خود در مقابله با کرونا تجدید نظر می‌کرد، این باخت وی قابل اجتناب بود. 

اکنون ترامپیسم و ناسیونالیسم افراطی تقویت شده و اگر هم این ترامپ از سپهر سیاست آمریکا کنار رود، ظهور ترامپ‌های دیگری بسیار محتمل است.